لبخند الکی...

خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من , ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت ...

لبخند الکی...

خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من , ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت ...

ارزش ما


یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد

او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟

دست ها بالا رفت.او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم

اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.

او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟

باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟

او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد

بعد آنها را برداشت و گفت:

مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟

بازهم دستها بالا بودند

سپس گفت:

هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید

چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.

اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم

و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .

و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم

اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.

شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.

کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار

شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.

ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید

ارزش ما در این جمله است که: ما که هستیم؟

هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید

آه و فغان از دوری و صبوری ....

امروز هم روز خوبی بود هم روز بدی........

 خوب از این لحاظ که در کمال کم باوری ( نمیگم ناباوری , چون یه کوچولو احتمالشو میدادم)

دیدمت .... هوراااااااااااااااااااااااااااا اونم 2 بار

اما یه ذره ........ حالا جزییاتش بماند همون توذهنم , ماله خودم

دلمم گرفت چون امروزکه دیدمت دیدم بقیه راس گفتن, تو خوب خوب خوب بودی و من الان نداشتمت و شاید هرگز نداشته باشمت ...

یعنی این طوریه واقعا ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

خدایا تو اینو نخواه و کمکم کن , حالم و خودت میدونی با چه اوضایی خوب نیگه میدارم

تو هم میدونم خیلی حواست به من هست , خیلی .....

اما ازت خواهش میکنم بی لیاقتی منو ببخشی و خواهش میکنم به من فرصت دوباره بدی 

من میدونم که تو عین حق منو دادی , اما پس رفعتت کو , پس بخششت کجاست؟؟

خداجون تحمل این همه ........ و ندارم , کمکم کن , کمکم کن


پی نوشت : دیشب نوشتم ," از اون وقت که دیدمت دیگه ندیدمت " اما امروز دیدمت , کاش یه چیز دیگه از خدا میخواستم ... همینو می خواستم , اما کاش بیشتر میخواستم ...


خدایا هرچند که سخته بگم , اما مرا آن ده که آن به ...

کاش تو هم که بهترینی ..........



دلم برات تنگ شده بود

قصد نوشتن نداشتم , اما ... 

داشتم آهنگ باصدای بلند گوش می دادم , البته با هندزفری , من و برد تو

فکرای قشنگ با تو بودن ....


حیف که انگار کسی منو نمی فهمه , ( البته  خوشبختانه دیشب فهمیدم 2 نفر

هنوز یه کوچولو منو میفهمن , جدا خوشحال شدم , واقعا هنوز جای شکرش

باقیه) , من می خوام کاش خدا واسه یه بار هم که شده , تو همین اوضایی که

هستم منو بفهمه , اما....


 میدونم خیلی  سخته , شاید محاله , اما این دل آدم تا بخواد اینا و بفهمه یه 2,3

سالی می گذره ...


چه جالبه که از اون روزی که دیدمت , دیگه هنوز ندیدمت ...


داشتم همه ی جزئیات اون شب و تو ذهنم مرور میکردم و همین طور که فکر

میکردم , یه جاهایی لبخند میزدم ...


من خیلی ناشکری کردم , شاید خیلی .... 


دلم تنگ شده واسه اون همه محبت و علاقه و لطف و مهربونی ای که بود , اما

دیگه نیست , یا اگه یه درصدی هست دیگه من نمیبینم , اما کاش بازم ببینم ....


اگه همه چی برعکس بود من تا همیشه ..........


اصلا نمی تونم بنویسم ...کاش کاش .........


خدایا اشتباه کردم , تو رو خدا اینجوری منو رها نکن , به خدا سهم من این

نبود ....


دایا تو که با من قهر نیستی , من دلم میگیره واقعا وقتی می بینم به آخر راه

رسیدم ...


نمیدونم شاید همون جوری که یهو اومد , یهو هم باید میرفت , یا شاید در کمال

کم باوری ( شاید هم ناباوری) خدا خواست و دوباره بیاد ...


اما , نمیدونم....


یشب اون دو تا بنده خدا می گفتم ما این قضیه و مشکی نمی بینیم ,

خاکستری می بینم , منو یه کوچولو خوشحال کرد...


کاش ...... اصلا ولش کن دهنم باز نمیشه کاشامو به زبون بیارم ...

.

نمیشه با خیال و توهم زندگی کرد . من واقعیتو می بینم که الان دقیقا دو ماه

میشه ازت بی خبرم ... البته خبرتو دارم اما خبری که ..... 


من از این عاشق دیوونه ها نیستم , اصلا از دوست داشتن رو احساس خوشم

نمیاد , اول عقل بعد احساس , حالا میترسم که چرا با عقل دارم عاشقت

میشم , یا شاید هم تا حالا شدم ..

حالا شاید زیاده روی بگم عشق , نمی دونم شاید هم واقعا اسمش عشقه ,

اما الان که فک میکنم , میبینم میتونم همونطوری که بودی دوست داشته

باشم , با همه ایرادای مسخره ای که ازت گرفتم و حالا میبینم , چه زود قضاوت

کردم .

من تو این قضایای چندماه گذشته بعضی از چیزهای ناب و باختم , چیزای

باارزشی که ......


بی احتیاطی کردم , یا بهتره بگم نادونی


نمیدونم چی قراره بشه , اصلا قراره چیزی بشه یا هیچی نشه و همین جوری

مثل یه دوماه گذشته , سوت و کور و بدونه روشنایی بمونه , نمیدونم 


آرزو میکنم به همین جا ختم نشه , خدایا منو ببخش و تنهام نذار و خودت کمکم

کن , آمین



آخر نوشت : کاش بیای , و با هم اینا و بخونیم 


آرزو بر جوانان عیب نیست .... اما خیلی حس خوبی میده , یعنی

میشه ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!

ماه من غصه چرا ؟؟؟


ماه من غصه چرا ؟؟؟

آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد

یا زمینی را که، دلش از سردی شبهای خزان 

نه شکست و نه گرفت

بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید

و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت

تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست

ماه من غصه چرا؟؟

تو مرا داری و من هر شب و روز، 

آرزویم همه خوشبختی توست

ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن

کار آنهایی نیست که خدا را دارند

ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن

و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست هنوز

او همانیست که در تارترین لحظه شب، 

راه نورانی امید نشانم می داد

او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد 

همه زندگی ام، غرق شادی باشد

ماه من...

غصه اگر هست بگو تا باشد

معنی خوشبختی، بودن اندوه است

اینهمه غصه و غم، اینهمه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه ،میوه یک باغند

همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر

 پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا

و در آن باز کسی می خواند

که خدا هست

خدا هست

خدا هست هنوز



"مهین رضوانی فرد"